Monday، February 14، 2011

آقای گل فردا برای ما الجزیره باش

فردا 25 بهمن است. قرار است بنا به فراخوان مردم ایران در حمایت از انقلاب های منطثه علیه رژیم های دیکتاتوری شان در تهران تجمع کنند. شنیدن ویدیوهای فریادهای الله اکبر امشب تهران هم از چند ساعت پیش دوباره نگران کرده. بیانیه های پی در پی نیروهای سرکوب نیز هم که علنا و بی پروا افتخار به لت و پار کردن مردم میکنند. دقیقا وقتی که هنوز چند روزی از بیانات منافقانه خطاب به دیکتاتورهای مصر و تونس برای توصیه به شنیدن صدای مردم نگذشته است. 
اینکه شنیدن صدای ملت چرا اینقدر برای حاکمان درد دارد را نمیفهمم. این اصرار بیش از حد به حاشیه راندن بخشی از مردم و نیروی همین کشور چه سودی خواهد داشت؟ همه میدانند که هم اکنون با این مدیریت مفتضح بسیاری مشکل دارند، بسیاری سرخورده اند. حال هر چه قدر عده ای با سرکوب وحشیانه و زندان و آزار و اذیت بخواهند هزینه های اعتراض سالم را بالا ببرند. برای فردا بسیار نگرانم. ای کاش مثل سال پیش فردا را تهران بودم. نمیدانم وقتی که دورتر از حادثه ای اضطراب بسیار بالاتر است. 
از عصر هم از وقتی شنیدم که نخست وزیر ترکیه در تهران است با یک هیات از بازرگانان و خبرنگاران، چیزی در دلم میگوید که ای کاش فردا ساعت 3 مسیرش از آزادی باشد. ای کاش بهش بگویند که فقط احتمال حضورت در این خیابان ممکن است جان چندین نفر را برای خانواده هایشان نگه دارد. اینجا مصر نیست و رسانه ها اجازه حضور ندارند که رفتار حاکمان را به چشم جهانیان برسانند. شاید کمتر خونریزی کنند. شما بیا و مردی کن. 

پ.ن: ته قلبم دوست دارم فردا خیابان ها کاملا خلوت باشد تا اینکه دوباره ویدیوهای لت و پار شدن ملت را ببینم. به تجربه از نزدیک دیده ام و میدانم که حتی اگر عده بسیاری نیز باشند چقدر شکل دادن یک جمع حتی خرد را مشکل میکنند. به نظرم کسی شکی در شمار مخالفان وضعیت و حکومت ندارد. به زمانش نیز همه اینها از همان روش های آرام نتیجه خواهد داد. در این شکی نیست. امتحان کردن طرف مقابل نیز خطاست. انها هم که تا حالا بارها اثبات کرده اند که نه ابایی از کشتن دارند و نه ترسی از ریختن آبرویی که نمانده. طشت رسوایی حکومتی که همه جنبش های مسلمان دنیا نیز با اکره از شبیه اش بودن نیز طفره میروند خیلی وقت است از بام افتاده.